بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است
بهترین غم رسیدن به امیدیست که در حال وداع است
امشب با شقایق خویش
دشت غم را ،
بدست آبی نگاهت طی می کنم
و تصور احساس بی تو بودن
روی شانه هایم سنگینی می کند
و امشب برای لحظه ای
دور از تو ،
افکارم را به باد می سپارم
و سیلی محکم روزگار را ،
با همه ناباوری تحمل میکنم.
ای کاش می توانستم ،
لحظه ای تو را فراموش کنم.
هیچ کدام جرات نداشتند صریح صحبت کنند .
مثل شبهایی که میدیدند از خانه خارج میشویم
و به روی خودشان نمی آوردند.
از نظر آنها مرد های مجرد آزادند
هر کاری میخواهند بکنند.
این دوستان متاهل شب ها وقتی به خانه می روند
همسرشان در را به رویشان باز میکند،
از آشپزخانه بوی غذا می آید ،
بچه ها سر و صدا می کنند
و آنها با اینکه خسته اند، خوشحالند.
قبل از خواب زنی کنارشان است
که بخاطر عشق با او هستند ،
مجبور نیستند یکسری کارهای شتابزده انجام بدهند
و دست آخر
چند اسکناس به روی میز بگذارند
و با بدنهای خسته ،
به خانه ای بروند که چراغ هایش خاموش است .
چندی است دلم در انتهای نگاهت گم شده
بگو کدامین راه را برای رسیدن به قلبت طی کنم ؟
کدام آسمان را برای دیدنت رنگین کنم ؟
تو را در چه پیدا کنم ؟
تو را در چه معنا کنم ؟
چندی است دلم گرمی آغوشت را تمنا می کند
ای کاش روزگار کمی من را می فهمید
مدتی است مهتاب را به اسارت گرفته ام
تا برایت نورافشانی کند
قناری را گفته ام مرا نوایی سر دهد
آفتاب را گفته ام مبادا بیاید
چرا که وقتی آمدی بتوانم
در سکوت شب صدای دل انگیز پاهایت را بشنوم
صدایی که هم آهنگ وجود خسته ام است
کاش میدانستی عاشقانه میپرستمت
............... ............... ............... ...............
یک جیغ بنفش و سرسام آور...
یک مادر باکره با بوی فاحشگی...
یک آلت غرق خـون از شبی پر شهوت!!!
تنها یک اشتباه و ارگاسم نا خواستــه
تاوانش ، تو
یک طفل نارس بنام حرامزاده
تولدت تسلیت کوچک نفهـم!!!
در زباله دان شهر کثیفـت زیبا آرام بگیر!!!
برایت رز سرخی پرپر میکنم
چنگ میزنم به ریشه ی خشکیده ی درونم....
درد می کند تمام زنانگی روح تندیس گونهام...
همه ی اینها به خاطر یک شب فاحشگی در تهران