سلام دوستان خوبید ؟ من بد نیستم ولی خوبم نیستم ... حالا بماند ...
کاش میشد جمعش کرد بدون هیچ دغدغه ای ...
کاش اسان بود رفتن و گذشتن از خاطره ها ...
کاش میشد فراموش کرد اشک و لبخند هایی که کوچه ی دلمان را با فانوس دریایی اش روشن میکذاشت و همدممان بود...
.
.
.
خیابان های شهر ... درختان سبز ... کوچه های دل شب ... چه زیبا شدن ...
یادت کلاس درس و شیطونیای پری جووون؟ یادت کلاس و امتحان و نمرات درخشانمون ؟
یادت میخوندی برامون از پرواز پرستو از بارش باران و از ساحل خاموش؟؟؟
یادت رو نیمکتای مدرسه دور هم 6 قلوها چه خوش بودن ...
نمیدونی یک شنبه که برای ثبت نام رفتم چه حالی داشتم ...
خیلی قشنگ بود خیلی با صفا بود ولی من چه جوری بدون شما رو اون نیمکتا بشینم ...
نمیخوام من اون کلاسا رو بدون دوستام نمیخوام من اون آلاچیقاشو بدون خنده های پری دوست ندارم...
.
.
.
کاش میشد برگردیم به عقب
کاش زمان تند حرکت نمیکرد
کاش کاش کاش
...
اشک رازی است ؛
لبخند رازی است ؛
عشق رازی است ؛
...
اشک آن شب،لبخند عشقم بود !
...
من در تلاطم امواج دریای خروشان
در هیاهوی ریزش برگ خزان
در تمنای بارش باران
در تسلای خیال گردش زمان
من حیران و سرگردان
به دنبال تو میگردم ...
من در شگفتم
که چه رازی دارد
سقوط گوهرهای آسمانی
بر دامن این جهان خاکی...
کاش بودی و به من می آموختی
که چه نامم این فرود زیبا را
دلتنگیه آسمان ...
یا شوق رسیدن
و بوسه گرفتن
از یار ...
من حیران و سرگردان
در این جاده سبز
در پی تو امدم
یافتم خط تو را
از نسیم باد
از عطر باران
در این جاده پر از خزان!
من در حیرت این جا و مکان مانده ام
من در باور سبز این خیال خفته ام
کاش بیدار شوم و در این جهان خاکی
من بیابم تو را در جاده های سبز بارانی
من در حسرت روزی مانده ام که جدا ماند
سرنوشتم از این جاده با افکار خویش
من پشیمان ولی غافل از این
که زمان در گذر است و ندارد سودی
...
می خواهم بگویم
از لطافت باران
از صداقت آسمان
از ندای آبی دلها
****
می خواهم بنویسم
از شبنم شکوفه ها
از نغمه بلبلان
از نگاه سبز عاشقان
****
می خواهم بدانم
این چه رازیست در پس ٍ
دلهای آبی ، نگاههای سبز
که طوفان ٍ قلبم را
از بیهوده شاخه پریدن های
زندگانیم مهار می کند؛
****
و چه زیبا مینویسد
سبزی آسمان
و
آبی بوستان
را
...!