عشق !!!؟؟؟
...
کاش کسی بود
کاش کسی از دیار شیرین می آمد
کاش میشد برایم عشق فرهاد را بگوید
کاش بود کسی از دیار لیلی
کاش مجنون قصه عشقش را به همه نمیگفت
کاشَ عشق تحریف نمیشد
...
دیگر باورش ندارم
نه عشق را معنای امروزی آنرا!!!
َپ ن : یک زمانی مینوشتم از تو از عشق از باورهایمان یک زمانی عشق تمامه باورم بود یک زمانی تو تمامه عشقم بودی... گذشت آن زمان ها گذشت و هر روز با گذشت آن روزها عشق را فراموش کردم عشق را آموختم بی تو و بی هیچ کس و تهی از وصل یا جدایی معنا کنم و حال تنها آموختم از عشق ننویسم
م.م: تمام کن برای اولین بار و آخرین بار بیا بدون عشق و با عشق تمام کن و آغاز ...
بر بلندای تمامی تفکرات مثبت گرای خویش محکم بایست و با
چشمانی سرشار از کنجکاوی و محبت به دریا نگاه کن هر آنچه را در
خود می جویی را در گستره پر تلاطم دریا خواهی یافت، موسیقای
عاشقانه دریا ، چه در آرامش زیبایش و چه در امواج سهمگین به
ظاهر ویرانگرش – به دریا نگاه کن تا تمامی احساس مثبت اندیشی و
مثبت گرایی را یکجا در پهنه آبی و زیبای دریا بیابی؛ تو چون خوب به
آن آبی آرام بنگری خواهی دید ،غرور را ، آرامش را ، تفکر ، تلاطم
، اعتماد به نفس ، برتری و رجحان بی حد و حصر ، قدرت – قدرتی که
در لابلای امواج دریا نهفته است- همان قدرتی است که همواره در تو
جریان دارد همان قدرتی که تو را قادر به انجام هر ناممکن می نماید .
و تو همچنان به دریا نگاه کن می بینی ؟
خوب که به دریای بیکران بنگری، همین دریای به ظاهر آرام چیز هایی در خود نهفته دارد که بسیاری از آدمها آن را مدتهاست در خویشتن خویش یا گم کرده اند و یا به فراموشی سپرده اند، آری دریا سینه ای پر همت و دلی مهربان و خالی از کینه دارد با آنکه در بطن او بخش عظیم و پیچیده ای از خلقت قادر بی مثال در جریان است، او، اما آرام و مهربان، پذیرای تمامی خوبی های خلقت است درست مثل برخی آدمهای به ظاهر آرام که باطنی پر جوش و خروش و سر- شار از مهربانی و عاطفه را سخاوتمندانه به همراه دارند و تا در پنهان آنها رخنه نکنی، پی به این راز بزرگشان نخواهی برد چونان دریا که باید رنج غوطه- ور شدن را در اعماقش بر خویش هموار ساخته تا به زیبایی هایش آن هم اندکی آری فقط اندکی دست یابی .
به سخاوتمندی او نگاه کن به آن دور دستها به آنجا که خورشید – سرچشمه انرژی الهی – خود را به نیمه دیگر زندگی رخ می نمایاند تا عدالتش در تابیدن رعایت شود ؛ به دریا نگاه کن و به دریا بیاندیش تا آنجا که جزئی از دریا شوی خودر را نه در کنار او و نه بر پهنه ی نیلگونش که با دریا حس کن ، لابلای جریانات مبهم آبی دریا همراه او گاهی سر به اعماق تاریک و در عین حال شگفت انگیز و زیبایش بسپار و گاه با امواج از دریا جدا شو و به سوی آسمان پرواز کن؛ پروازی که از دریا جدایی ناپذیر باشد ؛ پایت بر آبهای دریا و بال هایت گسترده در افق زیبا و باز هم جسورانه به دریا نگاه کن حالا دیگر باید خودت را جزئی از دریا بدانی آری اگر خوب خوب در خود غوطه ور شوی می بینی حالا خود تو هم دریایی دریایی زیبا تر از این دریایی که تا حال نظاره گرش بودی تو دیگر دریا شده ای؛ آبی تر، آرام تر، تو دریایی شده ای ؛ آبی آرام ، زیبای غرور انگیز ، جسور مهربان ، قدرتمندی با معرفت و پر تلاطمی امن؛ تو دیگر دریایی هستی آبی تر ، سخاوتمند تر، قوی تر و زیباتر، هر وقت خوب به خوبی های اطرافت نگاه کنی خیلی بهتر از آنها خواهی شد یعنی می بینی که تو هم دارای همه آن خوبی هایی هستی که محو تماشایشان می باشی باور کن تو حالا از دریا هم دریاتر شده ای دریایی که میداند و میبیند و می فهمد که دریاست دریایی که می داند زیباست، قدرتمند است، مفید است خلقتش بی عیب و نقص و هدفمند است ،آمده ایم که دریا باشیم با تمامی خوبی ها.
قدرتی که دریا دارد غیر قابل تصور است ولی او به ساحل آرمیده در کنارش ظلم نمی کند با او یار و همراه است ، به زیبا ترین شکل ممکن همدیگر را مهربانانه و خالی از هر کینه و عداوتی در آغوش میگیرند و تو میتوانی در دل شب قدم به ساحل پر عطوفت دریا گذاری و بیبینی و بفهمی و بشنوی سرود های عاشقانه دریا و سا حل را ، آنها در کنار هم ترانه آرامش و آسایش می خوانند نه دریا فخر به بزرگی و پهناوری و دارندگیش می ورزد و نه ساحل به کوچکیش سر خجلت فرود می آورد نه دریا بر ساحل خشم می گیرد نه ساحل بر دریا سخت هر موجی که به ساحل می آید حاوی پیام مهربانانه دریاست -صد ها و هزاران هزار سرود و ترانه مهر ، عشق و دوستی- و هر موجی که از ساحل به دریا باز می گردد حامل بهترین و عاطفی ترین پاسخ هاست؛
روزگاری مردی فاضل زندگی میکرد. او هشتسال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا میشد و دعا میکرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.
یک روز همچنان که دعا میکرد، ندایی به او گفت بهجایی برود. در آن جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بیاندازه مسرور شد و به جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباسهای مندرس و پاهایی خاک آلود، متعجب شد.
مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت:
روز شما به خیر. مرد فقیر به آرامی پاسخ داد: "هیچوقت روز شری نداشتهام."
پس مرد فاضل گفت: "خداوند تو را خوشبخت کند."
مرد فقیر پاسخ داد: "هیچگاه بدبخت نبودهام."
تعجب مرد فاضل بیشتر شد: "همیشه خوشحال باشید."
مرد فقیر پاسخ داد: "هیچگاه غمگین نبودهام."
مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمیآورم. خواهش میکنم بیشتر به من توضیح دهید."
مرد فقیر گفت: " با خوشحالی اینکار را میکنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالیکه من هرگز روز شری نداشتهام زیرا در همهحال، خدا را ستایش میکنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من همچنان خدا را میپرستم. اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش میکنم و از او یاری میخواهم بنابراین هیچگاه روز شری نداشتهام.
تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالیکه من هیچوقت بدبخت نبودهام زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بودهام و میدانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آنچه را برایم پیشبیاید، میپذیرم. سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه هدیههایی از سوی خداوند هستند.
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالیکه من هیچگاه غمگین نبودهام زیرا عمیقترین آرزوی قلبی من، زندگیکردن بنا بر خواست و ارادهی خداوند است."
کرایگ هایپر؛ نویسنده، محقق، مقاله نویس، مجری رادیو و تلویزیون و یک سخنران حرفه ای است. در ?? سال گذشته، او با کارهایش به عنوان یک کارشناس حرفه ای موفقیت در حوزه های شخصی و اجتماعی معرفی شده. هاپیر یک سایت هم درباره سخنرانی موثر دارد که در آن نوشته:
«من خواسته ام بخش های مهم کتاب های کمکی که تا به حال خوانده ام و تجربه هایی که در زندگی ام داشته ام را به صورت ?? نکته کلیدی فشرده کنم و در اختیار دیگران بگذارم تا در هر زمان بتوانند آن را بخوانند. مطمئنا کتاب هایی که در سطح جهانی فروخته می شوند و درباره خودیاری هستند ممکن است برای بعضی ها قابل استفاده باشند ولی من مایلم چیزی بنویسم که برای همه مفید واقع شود.آ» حالا این شما و این هم ?? توصیه کرایگ هایپر. بخوانید و قضاوت کنید.
1) فرصت هایی را می بینند و پیدا می کنند که دیگران آنها را نمی بینند.
2) از مشکلات درس می گیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را می بینند.
3 روی راه حل ها تمرکز می کنند.
4) هوشیارانه و روشمندانه موفقیت شان را می سازند، در زمانی که دیگران آرزو می کنند موفقیت به سراغ شان آید.
5) مثل بقیه ترس هایی دارند ولی اجازه نمی دهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.
6) سوالات درستی از خود می پرسند. سوال هایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار می دهد.
7) به ندرت از چیزی شکایت می کنند و انرژی شان را به خاطر آن از دست نمی دهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفی بافی و بی ثمر بودن است.
8) سرزنش نمی کنند (واقعا فایده اش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده می گیرند.
9) وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیت شان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیت شان پیدا می کنند و بیشتر از ظرفیت شان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده می کنند.
10) همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامه ریزی می کنند و فکر می کنند تا وقتی که کارشان را انجام می دهند استرس کمتری داشته باشند.
11) خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند متحد می کنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را می دانند.
12) بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرت انگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب می کنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمی گذارند زندگی شان اتوماتیک وار سپری شود.
13) به وضوح و دقیقا می دانند که چه چیزی در زندگی می خواهند و چه نمی خواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی می کنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.
14) بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری می کنند.
15) در انجام کارهایشان امروز و فردا نمی کنند و زندگی شان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمی دهند.
16) آنها دانش آموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار می کنند. آنها از راه های مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد می گیرند.
17) همیشه نیمه پر لیوان را می بینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.
18) دقیقا می دانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگی شان را با از شاخه ای به شاخه ای دیگر پریدن از دست نمی دهند.
19) ریسک های حساب شده ای انجام می دهند؛ ریسک های مالی، احساسی و شغلی.
20) با مشکلات و چالش هایی که برایشان پیش می آید سریع و تاثیرگذار روبه رو می شوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمی کنند. با چالش ها روبه رو می شوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره می برند.
21) منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمی مانند تا آینده شان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان می سازند.
22) وقتی بیشتر مردم کاری نمی کنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل می کنند.
23) بیشتر از افراد معمولی روی احساسات شان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچ گاه برده احساسات شان نمی شوند.
24) ارتباط گرهای خوبی هستند و روی رابطه ها کار می کنند.
25) برای زندگی شان برنامه دارند و سعی می کنند برنامه شان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامه ریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.
26) در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی می خواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را می فهمند.
27) ارزش های زندگی شان معلوم است و زندگی شان را روی همان ارزش ها بنا می کنند.
28) تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، می دانند که پول و موفقیت مترادف نیستند. آنها می دانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلی ها خیال می کنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافته اند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.
29) اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کرده اند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را می روند که کمتر کسی می تواند برود، شاد می شوند.
30) از خودشان مطمئن هستند و به احساسات ناشی از اینکه کجا زندگی می کنند و چه دارند و چه طور به نظر می رسند، توجهی ندارند.
31) دست و دل باز و مهربان هستند و از اینکه به دیگران کمک می کنند تا به خواسته هایشان برسند خوشحال می شوند.
32) متواضع هستند و اشتباهات شان را با خوشحالی می پذیرند و به راحتی عذرخواهی می کنند. آنها از توانایی هایشان خاطر جمع هستند ولی به آن مغرور نمی شوند. آنها خوشحال می شوند که از دیگران بیاموزند و از اینکه به دیگران کمک می کنند تا خوب به نظر برسند بیشتر از کسب افتخارات شخصی شان لذت می برند.
33) انعطاف پذیر هستند و تغییر را غنیمت می شمارند. وقتی وضعیتی پیش می آید که عادت ها و آسایش روزمره شان را بر هم می زند از آن استقبال می کنند و با آغوش باز وضعیت جدید و ناشناس را می پذیرند.
34) همیشه سلامت جسمانی خود شان را در وضعیت مطلوبی نگه می دارند و می دانند که بدنشان خانه ای است که در آن زندگی می کنند و به همین خاطر، سلامت جسمانی برای آنها خیلی مهم است.
35) موتور بزرگ و پرقدرتی دارند. سخت کار می کنند و تنبلی نمی کنند.
36) همیشه منتظر بازتاب کارهایشان هستند.
37) با افراد بدذات و غیرموجه نشست و برخاست نمی کنند.
38) وقت شان و انرژی شان را روی وضعیت هایی که از کنترل شان خارج است صرف نمی کنند.
39) کلید خاموش روشن دارند. می دانند چگونه استراحت کنند و ریلکس شوند. از زندگی شان لذت می برند و سرگرم می شوند.
40) آموخته هایشان را تمرین می کنند. درباره تئوری های عجیب و غریب خیالبافی نمی کنند بلکه واقع بینانه زندگی می کنند.
طبعا زن ومرد متفاوت از یکدیگرند، پس چگونه میتوانند زندگی سعادتمندی داشته باشند؟ آیا زندگی یک زوج صمیمی و محرم میتواند به جدایی کشیده شود؟
شواهد علمی جدید نشان میدهد که اگر زوجین تغییرات مراحل زندگی زناشویی را درک نکنند، این موضوع محتمل میشود. علاوه براین، چیزی که بهراحتی میتوان پیشبینی کرد، زمان وقوع طلاق است زیرا مغز انسان یک سری از تغییرات فطری را طی زندگی مشترک مرور میکند. اگر زن و شوهری بتوانند این تغییرات فطری را درک و لمس کننده روابطشان پایدار و شکوفا میشود اما اگر این کار را نکنند زمزمه طلاق در زندگی آنان اجتنابناپذیر است.
چگونه طرز فکر و ذهن زوجی در زندگی زناشویی آنها تاثیر میگذارد؟ براساس مطالعات انجام شده، در مغز انسان تغییرات زیادی در طول مراحل مختلف ازدواج رخ میدهد. این تغییرات در مغز به تغییرات در رفتار منجر میشود. فهمیدن این تغییرات رفتاری میتواند کلیدی برای ازدواجی موفق باشد.
مرحله اول: عشق
وقتی زن و شوهر به اصطلاح از یکدیگر شناخت پیدا کردند و به هم علاقهمند شدند، مغزشان شروع به «عاشق شدن» میکند. در این مرحله بدن مادهای به نام «فرومونز» ترشح میکند. برای نمونه، وقتی زنو شوهری به هم نگاه میکنند، پیوند محکمی بین آنها احساس میشود و حس میکنند یک روح در دو بدن هستند.هورمون دیگری به نام «اکسیدوزین» هم نقش مهمی ایفا میکند. اکسیدوزین هورمون اتصال نامیده میشود. این هورمون شبیه هورمونی است که بعد از زایمان در بدن مادر تولید میشود و پیوند محکمی بین مادر و نوزاد تازه متولد شده ایجاد میکند. همینطور اکسیدوزین پیوند محکمی بین دو نفری که عاشق هم هستند به وجود میآورد. اکسیدوزین از توجه به رفتار ناخوشایند همسران جلوگیری میکند؛ درست مانند مادری که از گریه نیمه شب نوزادش یا از اینکه نوزادش باناخنهای کوچکش اوراچنگ میاندازد،عصبانی نمیشود.امااین مرحله هم تمام میشودومرحله جدیدی از رابطه آغاز میشود.
مرحله دوم: سرخوردگی
چندماه یا حتی یک سال پس از ازدواج، هورمونها و فعل و انفعالات مغز شروع به تغییر میکند. فکر که قسمتی از مغز است به این سمت میرود که همسر دارای چه ضعفهایی است. این مسئله زمانی به وجود میآید که زن و شوهر به سادگی از رفتار همسرشان آزردهخاطر میشوند. اگر زوجی در زمانی که در مرحله عشق قرار دارند ازدواج کنند، در مرحله سرخوردگی دچار تردیدی جدی درباره انتخابی که کردهاند میشوند. به یک نمایش خانوادگی توجه کنید؛ شوهری روی کاناپه لم داده و برنامه تلویزیونی مورد علاقه خود را تماشا میکند. زن به این دلیل که شوهرش در حال تماشای تلویزیون است و دیگر مانند گذشته او را تحسین نمی کند،میرنجد. او احساس سرخوردگی میکند خصوصا به خاطر اینکه شوهرش همانند سابق با او صحبت نمیکند.
از طرف دیگر، شوهر هم خوشبخت نیست. او قادر به درک اینکه چرا همسرش درباره مسائل کوچک و جزئی، دائم از او انتقاد میکند، نیست. با خود فکر میکند که «چیز دیگری وجود دارد که همسرش خواهان آن است؟» او حس میکند مشکلی وجود دارد، ولی نمیداند چگونه آن را حل کند. فعل و انفعلات مغز در طول مرحله عشق به تدریج تغییر کرده است. در این مرحله زوج به راحتی به این فکر میافتند که مشکلی در ازدواجشان وجود دارد: «او کسی نیست که من با او ازدواج کردم.» اما باید به خاطر داشته باشند که این مرحله طبیعی است و این نومیدی به دلیل تغییرات شیمیایی در بدن است.
مرحله سوم: کشمکش قدرت
زوجی که سرخوردگی را تجربه کردهاند، معمولا به سمت مرحله کشمکش قدرت میروند. به منظور مبارزه با حس ناامیدی و یأس، همسران میکوشند زن یا شوهر خود را به مرحله عشق برگردانند اما بیهوده است. وقتی زن وشوهری راههای مختلف برای مجبور کردن دیگری به تغییر را امتحان کردند، مشکلات بیشتر میشود. پس از همه اینها، ذهن زن و مرد فکر، عمل و رفتار متفاوتی میکند. این رنجآورترین زمان در یک زندگی زناشویی است اما زوجهایی که کشمکش قدرت را متوقف میکنند باید توجه داشته باشند که تفاوت ذهن ما در حقیقت میتواند کلیدی برای ازدواجی پایدار و کامیاب باشد. آنها باید به خاطر داشته باشند که همینند که هستند؛ آنان دو روح در دو بدن هستند. پس از اینکه عشق ضعیفتر شد، احتمالا شوهر استقلال بیشتری میخواهد و زن میخواهد با دوستانش ارتباط بیشتری داشته باشد.
یکی از دلایلی که زوجها در طول زمان کشمکش قدرت از یکدیگر انتقاد میکنند این است که مردان و زنان درباره استقلال در ازدواج عقاید متفاوتی دارند. بسیاری از ازدواجهایی که به طلاق ختم میشود، به طور متوسط 7 تا 8سال دوام داشتهاند. این همان موقعیتی است که یکی از طرفین تلاش میکند تا همسر خود را «تغییر» دهد. بله، طبیعت به ما اجازه برگشت به عقب را نمیدهد. طبیعت پیش میرود و ما هم مجبوریم با آن جلو برویم. این مرحله جدیدی در زندگی زناشویی است که زوجین صبر میکنند اما برای اینکه به آن برسند باید هوشیار باشند.
مرحله چهارم: آگاهی
در مرحله عشق، سرخوردگی و کشمکش قدرت، زن و شوهر بسیار به هم نزدیک میشوند و زوجها به این نکته توجه نمیکنند. در حقیقت آنها آنقدر به هم نزدیک میشوند که به شخصیت طرف مقابلشان اهمیتی نمیدهند. یک مرد احساس میکند نیازهای عاطفی همسرش و حتی توجه به خانهداری او وقت تلف کردن است.
از سوی دیگر، زن هم بر این عقیده است که عادات، سرگرمیها، توجه به کار و نیازهای شوهرش برای استقلال، خودخواهانه و برای زندگی مشترک آنها خطرناک است. در مرحله آگاهی، زن و شوهر هوشیار میشوند. آنها تصور میکنند به روشی ناسالم به یکدیگر نزدیک بودهاند و حالا از نظر روانشناختی باید جدا شوند. برای نمونه، مرد تصمیم میگیرد وقتی همسرش کاری را که از نظر او ناخوشایند است انجام میدهد،حرفی نزندوزن تصمیم میگیردبه جای رفتن به یک میهمانی درخانه بماند.بدین طریق سعی میکنندیکدیگررا آزاردهند.
پس از کشمکشهای متعدد سرانجام مرد متوجه میشود که حق با همسرش است و اگر زوجین به قدر کافی با هم نباشند، رابطهای ناکام ایجاد میشود، از سوی دیگر، زن میفهمد که حق با شوهرش است. اگر استقلال به اندازه کافی وجود نداشته باشد، رابطه به مشکل برمیخورد. وقتی طرفین خیلی از هم دور میشوند، رابطه خوشایندی که در ابتدای ازدواجشان داشتند، از بین خواهد رفت. از طرفی،وقتی زن وشوهرباهم بسیارصمیمی باشند،یکی ازآنهااجازه نخواهددادکه دیگری به خودش برسدوزندگی زناشویی دوام نمیآورد.
مرحله پنجم: ازدواج پایدار
اگر روشهای ارتباط بین زن و شوهر با نوعی همیاری ایجاد شود، ازدواجی متعادل حاصل میشود، کشمکش قدرت از بین میرود و رابطهای تکاملیافته، زن وشوهر را به هم پیوند میدهد. آنها همزمان میتوانند رابطهای صمیمی داشته باشند یا جدا باشند این دلیل رابطهای متعادل است. زوجها با هم زندگی میکنند، نه به این خاطر که انسانهایی شبیه هم باشند بلکه به این دلیل که تفاوت خوشبخت بودن را یاد گرفتهاند.
چگونگی پرورش صمیمیت
یک زوج خوشبخت در یک ازدواج سعادتمند کارهای معمولی را برای نزدیک شدن به یکدیگر انجام میدهند، مانند رفتن به میهمانیهای خانوادگی،تلفنی صحبت کردن یا نامه فرستادن وقتی یکی از زوجین در سفر باشد. این موارد مانند پایههای محکمی هستند که زندگی زناشویی را پایدار نگه میدارند.
زوجین باید با هم مهربان باشند. هیچکس بیشتر از زن یا شوهر لایق لطف و ادب نیست. اشخاص بالغ میدانند که یک زندگی زناشویی موفق، به مهربانی طرفین بستگی دارد. زوجین باید سعی کنند مسائل خود را به جای اینکه اجازه دهند اختلافاتشان شدیدتر شود، حل کنند. به طور حتم آنها هم عصبانی میشوند و بحث میکنند، اما مطمئن هستند که عذرخواهی کرده و اختلافشان را برطرف میکنند.
از جدایی جلوگیری کنیم
زوجین باید درک کنند مرد و زن به طور ذاتی متفاوتند؛ ممکن است وقتی مرد مشغول تماشای تلویزیون است نخواهد کسی برنامه را عوض کند. زن به جای عصبانی شدن باید درک کند که این برنامه برای او مهم است. ممکن است زن بخواهد درباره احساساتش صحبت کند. مرد باید متوجه باشد که این برای خانم مهم است پس باید وقت بگذارد و به او گوش دهد. زوجین میتوانند دوستان مختلفی داشته باشند. معمولا زن دوستان خود را دارد و شوهر هم دوستان خود را، برای هر دوی آنها قابل قبول است و آنها باید یکدیگر را در سر زنده نگه داشتن روابط دوستانه خود تشویق کنند.
شوهر باید توجه کند که اگرچه او بهترین دوست همسرش است ولی ممکن است بعضی احتیاجات عاطفی او در بین دوستانش برآورده شود. زن هم باید شوهرش را درک کند و به همان اندازه به روابط دوستانه شوهرش احترام بگذارد. هرکدام باید زمان، جایگاه یا وظیفه همسرشان را قبول کنند و به آن احترام بگذارند. این فعالیتها برای زندگی زناشویی آنها سعادتمندی و انرژی به ارمغان میآورد. دانستن این موضوع که احتمال تغییر احساسات در برابر یکدیگر در طول زمان وجود دارد، بسیار مهم است و این تغییر طبیعی است. فعل و انفعالات مغز مسئول این تغییر است و هیچ نکتهای در تلاش برای مبارزه با آن وجود ندارد.!